دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛


دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...


 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛


 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛


 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛


 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/30 - 11:38

(1 )