زیــر بــارون، جـای خـالی بـوسۀ گرمت رُ با تـموم وجـود، حـس کردم …


زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم، تـداعی کـردم …

 
زیــر بــارون، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد، نفـرین کـردم …

 
زیــر بــارون، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی، یـادی کـردم …

 
زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و این چند سـال زندگی رُ بـاور کـردم …


زیــر بــارون، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم …


زیــر بــارون، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم …

 
زیــر بــارون، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقادپیـدا کـردم …
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/30 - 11:47

(3 )