آنقدر ترسیده ام از بازی روزگار...
که دیگر از بازی های کودکانه هم می ترسم!

می ترسم از قایم باشک
از اینکه چشم بگذارم و باز کنم...
و تو دیگر نباشی!

از بالا بلندی...
از اینکه در اوج باشی و...
دستم به تو نرسد!

از زوو...
که در هوای نبودنت، نفسم بگیرد!

از تاب تاب عباسی...
که دیگر در آغوشم نیافتی!

از هفت سنگ...
که آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد!

اما...

دوست دارم لِی لِی دخترانه را...
که می دانم...
در هر رفتنی
دوباره به سوی من باز میگردی!!...
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/07/02 - 21:13 در کافه تنهایی

(1 )