و آب بود که میرفت
کوچه خلوت بود
صدای قلب تو آری ،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار...
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنهی دیوار آجری گم شد
فضای کوچهی میعاد
طنین خاطرهِ ی ضربههای گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد.
و آب بود که میرفت...
2 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/07/06 - 20:00 در
کافه تنهایی