كسی گفت به من : تو چقدر تــنهـــــــایی !!! گفتمش در پاسخ : تو چقدر نادانــــی !!! تن من گر تنهاســـت ... دل من با دل هـــاست ... دوستــــانی دارم، همه از جنس بلــــور ... كه دعایم گویند و دعاشان گویم ... یادشان در دل من، قلبشان منزل من ! *********************** حكایت رفاقت حكایت سنگهای كنار ساحله كه یكی یكی جمعشون میكنی توی بغلت بعدش یكی یكی پرتشون میكنی توی آب.اما یه وقتایی سنگهای قیمتی گیرت میاد كه هیچ وقت دلت نمیاد پرتشون كنی تو یكی از اونایی
2 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/07/07 - 15:59 در
کافه تنهایی