شاخه های گل سرخ روی دستان پسر جا مانده/عابران در گذرند و خیال پسرک آشفته/آسمان ابری و سرد و تاریک/
و زمین خیس شده از نم باران خورده/
کاشکی عابری از رهگذران دست بر جیب کند محض خدا/دست یخ بسته ز سرمای پسر را بکند گرم ز پول/
آنطرفتر طفلکی خوابیده،روی دستان زنی بابت پول/به گمان همگان او خواب است،/
به گمانم خواب او خواب غم است/
کاش بیدار نشود او از خواب،تا نبیند غم را/





1392/07/09 - 15:51 در کافه تنهایی