خبر داری در این خاموشی سرد
چه طوفانی ، چه غوغائی نهفته است
خبر داری در این یک قطره ی اشک
به چشم من چه دریائی نهفته است
******
زبانم گر چه راز دل نمی گفت
نگاهم با تو گرم گفتگو بود
مرا ای همچو عمر رفته از دست
گل رویت بهار آرزو بود
******
چو دانستی که بخت از من رمیده است
تو هم ای جان شیرین ! رو نهفتی
نگفتی از من بیدل چه دیدی
نگفتی جان شیرینم _ نگفتی
******
امید من ! نمی خواهی بدانی
که پل ها در قفای ما شکسته است
رهی گر هست ، پیش روست زیرا
ره بر گشت ما دیریست بسته است
ایرج دهقان
7 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/07/12 - 21:29 در
کافه تنهایی