تقدیم به تو که واقعیت تمام آینه های زلالی نگاهم کردی و من شعله کشیدم.


نگاهم کردی و من آبی شدم. نگاهم کردی و آفتابی ترین سمت غزل گشتم.


نگاهم کردی و من شاعر شدم. بارانی ترین شاعر. دلداده ترین شاعر.


و من از نگاه تو تا خدا رفتم و به زیارت آسما نی ترین معبد آسمانها رسیدم . من زائر چشمان تو شدم .


زائر ضریح دریا . زائر دقایق آسمان . زائر حقیقت کهکشانها .و من زائر تو شدم .


زائر چشمهایی که تمام دنیای من شدند . چشمهایی که مرا به قله می رسانند .


چشمهایی نه از جنس غزل بلکه خود غزل. خود خود عشق . تمام تمام صداقت .


چشمهایی مثل چشمه سار ترا نه در سکوت شاعر. چشمهایی به رنگ دلهای بی ریا .


به شکل قشنگ حادثه ی عشق . چشمهایی شبیه خود اتفاق عشق.


به دیدن چشمهای تو که می آیم عجیب یاد آسمان می افتم و دلم پر پرواز میگیرد و مرا تا اوج تو پر می دهد .


به دیدار چشمهای تو که می آیم چنان در جذبه ی اهورائیت گم می شوم که زمان در ذهن خاطره ام نمی ماند.


تقدیم به بهترین.
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/07/29 - 18:31 در کافه تنهایی

(2 )