بعضی از آدمها مثل یه آپارتمانن
مُبله،شیک،راحت
اما دوروز كه توش می شینی دلت تا سرحد مرگ میگیره!
بعضی ها مثل یه قلعه؛خودت رو می كُشی تابری توش بعد می بینی اون توو هیچی نیست جُز چندتا سنگ كهنه و رنگ و رو رفته!
اما..بعضی ها مثل دیوارِ قدیمیِ یه باغ..
میری توو و مُدام قدم میزنی،نگاه می كنی،عطرهارو بو می كشی،رنگ هارو تماشا می كنی،میری و میری...آخری دركار نیست.به دیوار که رسیدی،بن بستی نیست. میتونی دور باغ بگردی و..
چه آرامشی داره همنفس بودن باکسی که عمق سینه ش،سرشارِ از عطر گلهای سُرخه و بهارِ نارنج.. .