ای عشق جوانه کن بهار است

هر شاخ کهن جوانه دار است


شد غرق شکوفه سیب و دل نیز

حوای همیشه بیقرار است


ای عشق!شکفتنم بیاموز

دل غنچه باغ انتظار است !


بیهوده مگوی کیست معشوق؟

او چشم و چراغ روزگار است !!

شهر تن و شهر جان ما را

بسپار به او که شهریار است


ای عشق دین مجال کوتاه

زین بیش مرا چه اعتبار است؟


برخیز و کمند خود رها کن

دریاب که آخرین شکار است


ای عشق!بسوز هستیم را

با یک نگهش که شعله وار است !!!



♦♦♦بانو سیمین بهبهانی ♦♦♦

1392/08/01 - 15:43 در کافه تنهایی