دستاشو مشت کرده بود.

پرسیدم توی مشتت چیه؟!

گفت :خودت نگاه کن!!!

دستاشو گرفتم و آروم باز کردم... توی دستاش چیزی نبود!

گفتم :چیزی نیست که؟!

دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت :نبود ولی حالا هست!

دستام گرم شد و اون لبخند زد...

چه توهمی .............





4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/08/08 - 20:06 در بوووووووسه

(4 )