شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"...
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/08/11 - 12:17

(3 )