من خیره نشسته ام به نام تـــــــــو من اینجا آتش گرفته ام ..
و تو خیره به غبــــــــارهای بلند شده از خاکستــــــرم خیره شده ای ..
سکــــــــــــوت کرده ای ..
با خودت می گویی: خیـــــــالی نیست.. می سوزد و می رود و ..
نمی دانی چه دردی دارد این سوختن ..
نمی دانی ..
و بــــــــاز هم نمی دانی ..
نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای ..
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و ..
می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت ..
خستــــــهـ ام .." />
(9 ) |