عاقا چند سال پیش دوستان ما درست زمانی که دو سه روزی یه سفر رفته بودیم یه شایعه ای درست کردن مینی بر مرگ ما و توی مدرسه و باشگاه و محل منتشر کردن
حال بماند خانواده که فوری زنگ زدن و مطمئن شدن من سالمم
اون اوشگولایی هم که بدون پرس و جو سیاه برام پوشیدن و برام گریه کردن هم بماند
اون اوشگولی هم که بعد چند روز اومده در خونمون پارچه مشکی تسلیت خودمو داده دست خودم <میگه به پدر جان سلام برسون بگو بعد نماز با همکارا میرسیم خدمتتون> رو کجای دلم میزاشتم
خو لامصب بپرس من کیم تا منم بهت بگم خود مرحومم
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/08/12 - 18:25 در
اعترافای باحال