ماه را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نه نه هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ... روی کردم با دریا گفتم او را آیا می شود این که به یک لحظه ی خیلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نه نه هرگز من برای این کار بیکران بودن را بیکران کم دارم ناقص و محدودم بهر این کار بزرگ قطره ای بیش نیم طاقت و تاب و توان کم دارم در پی عشق شدم تا در آئینه ی او چهره ی مادر بینم دیدم او مادر بود دیدم او در دل عطر دیدم او در تن گل دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم دیدم او در پرش نبض سحر دیدم او درتپش قلب چمن دیدم او لحظه ی روئیدن باغ از دل سبزترین فصل بهار لحظه ی پر زدن پروانه در چمنزار دل انگیزترین زیبایی بلکه او در همه ی زیبایی بلکه او در همه ی عالم خوبی، همه ی رعنایی همه جا پیدا بود همه جا پیدا بود
4 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/08/12 - 20:34 در
یکی بود ... یکی نبود