باز باران!
نه نگویید با ترانه!
من سرایم جور دیگر ای ترانه؛
باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بربام خانه
یادم آید روز باران...
پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سرخورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
میشنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پربهانه
زودبرگردی به خانه...
یادت آید؟
هستی من!
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران،
بازمیگردم به خانه





2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/08/17 - 19:16 در کافه تنهایی

(2 )