آمدو آتش به جانم كرد و رفت
با محبت امتحانم كرد و رفت
آمد و رویی گشود و شد نهان
نام خود ، ورد زبانم كرد و رفت
آمد و او دود شد من شعله ای
در وجود خود نهانم كرد و رفت
آمد و آئینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم كرد و رفت
آمد و برقی شد و جانم بسوخت
آتشین تر این بیانم كرد و رفت
آمد و قفل از دهانم برگشود
چشمه آب روانم كرد و رفت
آمد و تیری زد و شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم كرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم كرد و رفت..............
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/08/18 - 18:31 در
حــرفـــهــای دلــتــنگــی