شبگرد

چنین کز عشق صحرا گشت گیتی کنون پایی بیابانگرد دارم

ز همراهان دلی پر درد دارم
تنی داغ و نگاهی سرد دارم

نکردم غیر غم دنیا نصیبی
شکایتها از این نامرد دارم

دلم کز عشق سرخ و لاله گون است
خدا را از چه رویی زرد دارم؟!

چه سازم با دلی عاصی که فریاد
از آنچه بر سرم آورد، دارم

به سینه آتش صد رنج خفته است
زبانی خامش از هر درد دارم

نه همراهی ز بخت و چرخ دیدم
نه یاری همره و همدرد دارم

چو روزم بی نصیب از نور مهر است
به تنهایی دلی شبگرد دارم

تنم رنجور از زخم رفیقان؛
دلی پرخون و غم پرورد دارم

چنین کز عشق صحرا گشت گیتی
کنون پایی بیابانگرد دارم

5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/08/26 - 19:28

(5 )