بــرای دلــم گاهــی مادری مهــربان می شوم

دست نـوارش بر سـَرش می كشـم و میگویـم :

" غصـه نخــور ، مــیگـذرد . . ."

بــرای دلــم گاهــی پــدر می شوم ،‌خشمگیـن می شوم و میگویـم :

" بس كن دیگــر ؛ بزرگ شده ای بابا . . . "

گاهــی هم دوستـی می شوم مهربـان ،

دستش را می گیـرم و میبــرم به باغ رویــا ؛

دلــم هم كلافه شــده دیگر از دست مـَن ...
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/02 - 13:39 در CARLO توسط Mobile

(4 )