تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین



سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم







وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن :|



اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه.







بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه.



یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :|







کلا دیگه سرمو انداختم پایین زدم به چاک :))

3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/17 - 19:56 در اعترافای باحال

(3 )