خلوت دلخواه .....
باغ جهان پرگلست فرصت چیدن كجاست
دشت و چمن سبز سبز بال پریدن كجاست
دوست صلا می زند همت دیدار كو
كعبه ز ما دور نیست پای دویدن كجاست
عالم از او پر صداست گوش تو بیگانه است
در همه جا نقش اوست قدرت دیدن كجاست
مدرسه عشق را نعمت استاد هست
ای دل مكتب گریز میل شنیدن كجاست
دانه ی ذوق و هنر در دل ما كاشتند
لیك به فصل خزان شوق دمیدن كجاست
یار فروشد به جان گلشن فردوس را
بی خردان را بگو ذوق خریدن كجاست
ناله ی جانسو هست خلوت دلخواه نیست
لرزش اشك مرا جای چكیدن كجاست
پیر شدی شوق وصل از دل ساكن گریخت
ای دل بی انتظار حال تپیدن كجاست