دگر به ماه چه حاجت که آفتابی ام امشب
که داده چشم تو آسمان آبی ام امشب
مکن محبت از این بیش تا ز شرم نمیرم
حساب کن که همان مرد ناحسابی ام امشب
به جمع پاکدلانم کشانده ای نگرانم
که آبرو ببرد جامه ی شرابی ام امشب
ز پیچ و تاب جهان ایمنم، به زلف سیاهت
اگر گره بخورد زلف پیچ و تابی ام امشب
(3 ) |