یک شبی مجنون نمازش را شکست




بی وضو در کوچه لیلا نشست.



عشق/ آن شب مسته مستش کرده بود



فارغ از جام الستش کرده بود.



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟



گفت ای دیوانه لیلایت منم



در رگت پیدا و پنهانت منم



سالها با جور لیلا ساختی



من کنارت بودمو نشناختی


3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/30 - 09:29 در رنگ عشق

(3 )