یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست.
عشق/ آن شب مسته مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود.
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودمو نشناختی
(3 ) |