تو ماشین فاز غم گرفته بودم,
عین فیلما سرمو تکیه دادم به شیشه و بیرون رو تماشا میکردم ..
نم بارون میزد به شیشه و کلی فضا رومانتیک شده بود ...
انقدر ماشین افتاد تو چاله چوله ی خیابون و سرم تِپ و تِپ خورد به شیشه که یه طرف کلم قُر شد !
دیدم بخوام ادامه بدم امکان داره ضربه مغزی بشم |:
در کل به این نتیجه رسیدم این اداها به من نیومده, همون چرت و پرت بگم و بخندم خطراتش کمتره :|
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/07 - 21:42 در اعترافای باحال

(3 )