یادش بخیر.....
یادش بخیر،کودکی ویک کرسی و خوابیدن همه با هم،پدرو مادر،برادر،خواهر، در چهار گوشه کرسی.
شنیدن صدای نفسهای خسته پدر که گویی ناله میکرد و دستهای مادر که ازرخت شستن پیر شده بود،
اما با آرامش به خواب میرفتند با خنده ای به لب.
صدای باران و پارس سگ در پشت پنجره تاریکت و بازی سایه شاخه درخت در شبی وهم انگیز،با نگاهی به
دیگران اطمینان به قلبت میدوید........اما حالا چه؟
هر کسی اتاقی دارد پر از قاب عکس که هرکدامشان با فاصله اندکی پشت دیوار اتاقت خوابیدند،روی تخت
شیک و راحت و بخاری آبی سوز ،اما احساس میکنی یه چیز کم داری؟ چرا با این همه راحتی شاد نیستی
و اطمینان...................................؟
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/10/11 - 23:05