جهت عضویت در پاتوق دانشجویان ایران دوستی با او ♥ نگار ♥ تمایل دارید ؟!
پاتوق دانشجویان ایران یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. پاتوق دانشجویان ایران توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
با یه شکلات شروع شد ؛ من یه شکلات گذاشتم تو دستش ؛ اونم یه شکلات گذاشت تو دستم من بچه بودم ؛ اونم بچه بود ؛ سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد ؛ دید که منو میشناسه . خندیدم ؛ گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست ؛ دوست ؛ گفت : تا کجا ؟ گفتم : دوستی که تا نداره گفت : تا مرگ ؛ خندیدم ؛ گفتم : من که گفتم تا نداره ؛ گفت : باشه ؛ تا پس از مرگ ؛ گفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره ؛ گفت : قبول ؛ تا اون جایی که همه دوباره زنده میشن ؛ یعنی زندگی پس از مرگ ؛ بازم با هم دوستیم ؛ تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه با هم دوستیم ؟ خندیدم ؛ گفتم :تو تا هر جا دلت خواست تا بکش ؛ از سر این دنیا تا سر اون دنیا ؛ اما من اصلا براش تا نمیزارم نگاهم کرد ؛ نگاهش کردم ؛ باور نمیکرد ؛ میدونستم اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه ؛ دوستی بدون تا رو نمیفهمید .. گفت : بیا برای دوستیمون یه نشونه بزاریم ؛ گفتم : باشه تو بزار ؛ گفت : شکلات ؛ هر بار همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو ؛ یکی هم مال من باشه گفتم : باشه ؛ .... هر بار یه شکلات میزاشتم تو دستش ؛ اونم یه شکلات میزاشت تو دست من باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی دوستیم ؛ دوست ؛ دوست ... من تندی شکلاتمو باز میکردم میزاشتم تو دهنمو تند تند میمکیدم میگفت شکمو ؛ تو دوست شکمو من هستی ؛ و شکلاتشو میزاشت تو یه صندوقچه کوچولو خوشگل ؛ میگفتم : بخورش ؛ میگفت تموم میشه ؛ میخوام تموم نشه برای همیشه بمونه ؛ صندوقچه پر از شکلات شده بود ؛ هیچ کدومشو نمیخورد ؛ ولی من همشو خورده بودم گفتم ؛ اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن ؟ گفت : مواظبشون هستم ؛ میگفت : میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم ... من شکلاتمو میزاشتم تو دهنم میگفتم : نه ؛ نه ؛ نه ؛ تا نداره دوستی که تا نداره .. یکسال ، دوسال ؛ سه سال ؛ چهار سال ؛ هفت سال ؛ بیست سال شد اون بزرگ شد ؛ منم بزرگ شدم ؛ من همه شکلاتامو خوردم ؛ اون همه شکلاتاشو نگهداشته ؛ اون اومده بود تا امشب خداحافظی کنه ؛ میخواد بره ؛ اون دور دورا ؛ میگه : میرم اما زود بر میگردم ؛ من که میدونم میره بر نمی گرده ؛ یادش رفت شکلات به من بده ؛ من که یادم نرفته بود یه شکلات گذاشتم کف دستش ؛ این برای خوردنه ؛ یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش این آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت ؛ یادش رفته بود صندوقی داره برای شکلاتاش ؛ هر دو تا رو خورد ؛ خندیدم ؛ میدونستم دوستی مون تا نداره ؛ اما دوستی اون تا داره مثل همیشه خوب شد همه شکلاتامو خوردم ؛ اما اون هیچ کدومشو نخورده ؛ حالا با یه صندوق پر شکلات های نخورده چی کار میکنه ؟؟