پسر دانشجو ، عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش شده بود .
بالاخره یک روز به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و ازش خواستگاری کرد.
اما دختر ، به شدت عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. و اون رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست دانشگاه اطلاع می ده...
روزها از پی هم گذشت و چند ماه بعد ، دختر برای امتحان از پسر عاشق، یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا تا باهام صحبت کنیم .
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
دختر بیچاره نمی دونست پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند. :
8 امتیاز + /
0 امتیاز - 1393/02/24 - 19:33