یه وقتایی، یه حرفایی، چنان آتیشت میزنه که دوست داری فریاد بزنی، ولی

نمیتونی! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی! حتی دیگه نفس کشیدنم برات

سخت میشه! تمام وجودت میشه بغضی که نمی[!]، به این میگن “درد بی درمون”