شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ / شب تا به سحر گریه ی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند / در پرده یکی وعده ی مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی با خبر از کشف و کرامات / مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ بهین پیشه ورانش / گهوراه تراش اند و کفن دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست / لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر، بهار ار همه گیتی / دیدار رخ یار دل افروز و دگر هیچ.
8 امتیاز + /
0 امتیاز - 1393/04/02 - 19:27