فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست

طلا و غذا نیست..........

فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،* كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند

فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند

فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود

فقر ، همه جا سر میكشد

فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است

 


2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/23 - 00:11 در رنگ عشق

(2 )