مادربزرگ می گفت:
قلبت که بی نظم زد....از همه عاشق تری
اشکت که بی اختیار ریخت....از همه دلتنگ تری
شبت که با درد گذشت....فکرت از همه درگیرترست…
کجایی مادربزرگ..قلبم بی نظم میزند
اشکم بی اختیار می آید و شبم...شبم...شبم..با درد ...
کاش میگذشت
(7 ) |