می خواهم و می خواستمت
تا نفسم بود





می سوختم از حسرت و عشقِ
تو بَسَم بود





 عشق تو بَسَم بود که این
شعله بیدار





 روشنگرِ شبهای بلندِ
قفسم بود







آن بختِ گُریزنده دمی
آمد و بگذشت







غم بود که پیوسته نفس در
نفسم بود







دست من و آغوش تو !
هیهات ! که یک عمر







تنها نفسی با تو نشستن
هوسم بود





 بالله که بجز یادِ تو ،
گر هیچ کسم هست







حاشا که به جز عشق تو گر
هیچ کسم بود





 لب بسته و پر سوخته ، از
کوی تو رفتم





 رفتم ، بخدا ، گر هوسم
بود بَسَم بود !




axhaye_asheghane_jadid_02.jpg
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/26 - 16:52 در رنگ عشق

(1 )