داییم داشت تو جمع تعریف میکرد:
بچه که بودم، یه روز مامانم( مامان اون یعنی مادربزرگ من) به خیال اینکه مچ منو گرفته یهو اومد تو اتاق وگفت که تو چرا درس نمیخوندی؟
منم گفتم خوندم بیا بپرس بعد انگلیسی رو بهش دادم
" class="wp-smiley" /> اینم که نمیتونسته انگلیسی بخونه گفته نه پسرم وقتی میگی خوندم ینی خوندم من بهت اعتماد دارم
من
" class="wp-smiley" />
دایی
مامان بزرگه
" class="wp-smiley" />
آموزش و پرورش :/