آمدم سر بزنم شعر بخوانم بروم...!
آنقدر دلزده هستم كه نمانم بروم...

به همين كوچه و اين خانه و ديوار اتاق
و به آيينه سلامى برسانم بروم...!!

آخرين بار به لبهات كمى زل بزنم
به دلم طعم لبت را بچشانم بروم...!

يك كمى خاطره جا مانده كه بردارم و بعد
تن رنجور خودم را بكشانم بروم...

بغض هم واسطه شد خواست دلت را ببرد
تو خريدار نشو، زود برانم بروم...


باز باران زده در گوشه ى چشمم، بايد
اشك... در دفتر شعرم بچكانم بروم.....
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1394/11/08 - 16:36

(1 )