حلزون ساعت ها در تلاش بودتا از عرض جاده عبور کند . پسر بچه ای سوار بر دوچرخه ،چند بار دورش چرخید و دور شد . باز دور زد و این بار دوچرخه را به سمت حلزون چرخاند. همانطور که نگاهش به او بود ،سرعت گرفت و سرعت گرفت ... چند دقیقه بعد ،حلزون آرام آرام خون تازه ای را که روی جاده ریخته بود ،دور زد تا به سمت دیگر جاده برود.
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/11/24 - 18:33