نامه ای به یک فاحشه - حتما بخونین ، جالبه
گفت ناز تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن میفروشی، برای لقمه نان! چه گناه كبیره ای…! میدانم كه
میدانی همه ترا پلید میدانند، من هم مانند همه ام
راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر درسرزمین من و تو،زنی زنانگی اشرا بفروشد كه نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرونمی زند !! اما اگرهمان زن كلیه اش رابفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این ایثار است ! مگرهردو از یك تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟تن در برابر نان ننگ است.بفروش ! تنت را حراج كن… من در دیارم كسانی رادیدم كه دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیای شان
شرف ترا شكر كه اگر میفروشی از تن می فروشی نه ازدین
شنیده ام روزه میگیری،
غسل میكنی،
نمازمیخوانی،
چهارشنبه ها نذرحرم امامزاده صالح داری،
رمضان بعداز افطار كار میكنی،
محرم تعطیلی.من از آن میترسم كه روزی با ظاهری عالمانه،جمعه بازار دین خدا را براه
كنم،زهد را بساط كنم، غسل هم نكنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح
نروم،پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نكنم!فاحشه!!!… دعایم كن !!!
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/12/09 - 16:34