حــرفـــهــای دلــتــنگــی
دسته:فاقد دسته بندی
51 کاربر

1643 پست

       
دلتنگیات رو بنویس...

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

حــرفـــهــای دلــتــنگـ..

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 51 کاربر · 1643 پست

ارسالهای حــرفـــهــای دلــتــنگــی

محمد
محمد
آدم گاهی تهی می شود…
خالی می شود…!

دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند….غُر بزند…

دلش می خواهد….زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد…

دلش می خواهد….زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود…

دلش می خواهد….برود….ولی نرسد….!!

دلش می خواهد….فقط به صدای باران گوش دهد…

دلش می خواهد….ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند…

دلش می خواهد….چشمانش را ببندد….به هیچ چیز فکر نکند..

دلش می خواهد….خودش را لوس کند…!

دلش یک آغوش اَمن می خواهد…!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:24
+2
محمد
محمد

مهربانی تاکی؟؟

بگذار سخت باشمو سرد

خورشید که تابید پنجره ببندمو تاریک...

باران که بارید چتر بگیرمو چکمه...

اشک که امد دستمالی بگیرمو خشک

او که رفــــــــــــــــــــت

نیشخندی بزنمو سوووووووووووت

2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:14
+2
محمد
محمد

او مرا میخواست،
اما نمیدانست پشت این چهره آرام ،
دنیای غم ومشکلاتی است که فکر کردن به خودم را گرفته بود ،
چه برسد به دوست داشتنت خواهان من ...!

دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 18:00
+2
محمد
محمد

داشتم با پدرم جدول حل میکردم
که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه...

اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف

یه دفعه پدرم گفت........

.

.

.

فهمیدم عزیزم میشه بابا

با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه

گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ...

تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم

میدونم میشه بابا ولی ...

اینجا نوشته چهار حرفی،

ولی تو که حرف نداری ...

عاااااشقتم باباجونم
1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 17:56
+3
محمد
محمد

هر وقت برای شام

زیباییِ تو سِرو می شود

به سلامتم شک می کنم!

من

از میل تماشای تو

سیر نمی شوم!


1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 23:08
+3
محمد
محمد

در خیابان ،

جلوی ِ ماشین ـها

کمـی محکـم تـر دستانم را بگیـر ؛

نمی دانی که تمام ِ حواس ِ من

پرت اَست

به دوست داشتن ِ تـو؟!


دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 23:00
+3
محمد
محمد


 



نمی شود دوستت نداشت ...



 لجم هم بگیرد از دستت,نهایتش این است که  دفترچه خاطراتم پر از فحش های عاشقانه می شود ...





 


 


1 دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 18:52
+4
محمد
محمد

من آخر هر جمله ناتمامم سه نقطه می گذارم ...

یک نقطه اش اشک است.

نقطه بعدی دردی که دلم را می سوزاند.

نقطه آخر زخمی می شود و بر جانم باقی می ماند.

آری این است داستان سه نقطه های من ...


دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 13:01
+4
محمد
محمد

بغض خفت کنه...

بهتر از اینه که جلوی کسی که 

برای احساست 

ارزش قائل نیست...

گریه کنی...

دیدگاه  •   •   •  1393/02/20 - 12:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیدگاه  •   •   •  1393/02/19 - 20:39
+3