اگر دو تا بودی میذاشتمت روی چشمام ، حالا که یک دونه ای جات همیشه تو قلبمه .
می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم ، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود ، کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم .
می پرسی : چقدر دوستم داری ؟ میخندم : جهان را متر کرده ای ؟
برای بعضی از آدمها محبت مثل فیلم خارجی بدون زیرنویس می مونه ، نمی فهمنش !
فرهاد قصه ی من کوه را نه … ولی رفت و دل را کند !
همیشه آخرین تصویرم از “تو” غرق باران است …