1عاشقانه و دانلود
دسته:گوناگون
43 کاربر

2792 پست

       
عاشقانه و دانلود

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

1عاشقانه و دانلود

گروه عمومی · گوناگون· 43 کاربر · 2792 پست
*elnaz* *
*elnaz* *
خدایا منم دختر یک سبد برایت آورده ام التماس میکنم گوشه ای از آغوشت را برویم بگشا !...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:49
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
زندگی ثانیه ایست وسعت ثانیه را می فهمی ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:47
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
سرانگشتــانم که مے سوزد ... یعنے وقت ِ‌نــوشتــن از تــ♥ــوست بــیـــ♥ـا در خـــیـــالــم آرام بنشــین ... مــــے خــواهـ♥ــم صــداے ِ نفس هــــایت را بنویــــســـم...........


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:45
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
فریاد نکردم ظلم تو را میدانم اشتباهم این بود حال با این زانوان تا شده و این کمر خمیده درست شکل یک علامت سوال شده ام ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:43
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
در سکوت در آپارتمانش شام می خورد دستش می خورد به بطری می زند زیر گریه فقط و تنها فقط برای که خیس شده...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:38
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
باد که می آید خاک نشسته برصندلی بلند می شود می چرخد در اتاق دراز می کشد کنار زن . فکر می کند به روزهایی که لب داشت ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:33
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
دیگه انگار زیبایی ازین دنیا فرار کرده، ولی تو فرار نکن...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:29
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
آدَمـ ـهـــآ ... فـَرآمـوشْ نِـمے‌کـُـنَـنـد ... !! فـَـقـَطـْ ... ديـــگـَر ســـآکِـتــْ مے‌شَـوَنـد ... هـَمـيـنْ ! ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:25
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
یک روز بر میگردی...و ان روز زمان را برایت معنی خواهم کرد.........


دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 00:23
+2
be to che???!!
be to che???!!
پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با يك ماشين تصادف كرد و آسيب ديد عابراني كه رد مي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان كردند. سپس به او گفتند: "بايد ازت عكسبرداري بشه تا مطمئن بشيم جائي از بدنت آسيب ديدگي يا شكستگي نداشته باشه "
پيرمرد غمگين شد، گفت خيلي عجله دارد و نيازي به عكسبرداري نيست .
پرستاران از او دليل عجله اش را پرسيدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا مي روم و صبحانه را با او مي خورم. امروز به حد كافي دير شده نمي خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر مي دهيم تا منتظرت نماند .
پيرمرد با اندوه ! گفت : خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد . چيزي را متوجه نخواهد شد ! او حتي مرا هم نمي شناسد !
پرستار با حيرت گفت: وقتي كه نمي داند شما چه كسي هستيد، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پيش او مي رويد؟
پيرمرد با صدايي گرفته ، به آرامي گفت: اما من كه مي دانم او چه كسي است !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 23:42
+5