لره میره امام زاده داوود تو سر بالایی ماشینش نمی کشه بالا نزر میکنه اگه برسه امام زاده یک جعبه خرما بده خلاصه میرسه امام زاده [!] بازی در میاره خرما پخش نمیکنه برگشتنی توسر پایینی ترمز می بره میگه یا امام رضا کمک کن داود میخواد بخاتر یک جعبه خرما خون راه بندازه!!