ebrahim
فیوز خوابگاه پرید، همه لامپا خاموش شدند، رفتم تو سالن به نفر با تعجب میگه: برقا رفتن؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ (برقا) نشستن تو پذیرایی منتظرن تو چایی بیاری روشن بشن