ronak
داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته، برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو بازکرده با تعجب میپرسه قاسم تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ قاسم رسید من دیلیوریشم…