در زندگی من اتفاق هایی همیشه می افتند
خانم ها مثل ----- هستند:
رادیو هستند، هر چي ميخواهند ميگويند ولي هرچه بگويي نميشنوند.
شبكة اينترنت هستند، از هر موضوعي يكفايل اطلاعاتي دارند.
چسب دوقلو هستند، اگر دستشان با گوشيتلفن مخلوط شد، ديگر بايد سيم را بريد.
موتور گازي هستند، پر سر و صدا، كم سرعت، كم طاقت
رعد و برق هستند، اولبرق چشمهاشون ميرسه، بعد رعد صداشون.
گچ هستند، اگر چنددقيقه مدارا كنيد آنچنان سخت ميشوند كه هيچ شكلي نميگيرند.
كنتو ر برق هستند، هر از چند سالي يكبار سن آنها صفر ميشود.
فلزياب هستند، هرگاه از نزديكي طلافروشي رد ميشوند عكس العمل نشان ميدهند.
باز باران بارید. خیس شد خاطره ها. مرحبا بر دل ابری هوا.چشممان روشن.اشک در بارش باران گم شد. ( گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف کنیم چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم حالا خوب می دانم این صدای مهیب ؛ همان لحن خیس و ساده باران است که گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند می آیند روی زمین تا کمی گلها را تماشا کنند و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند آنوقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شکایت کند گفتی باران را دوست دارم