یکرنگ بمان
حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی
که مردمش براى پررنگ شدن
حاضرند هــــــزار رنگ باشند . . .
یکرنگ بمان
حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی
که مردمش براى پررنگ شدن
حاضرند هــــــزار رنگ باشند . . .
هیچ نگوید
قط همان باشد که سایه اش میگوید....صاف و یکرنگ....
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگمکه چون شببو به وقت صبح، من بسیار دلتنگممرا چون آینه هر کس به کیش خود پنداردو الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگمشبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندمهمان یک بار تار موی یار افتاد در چنگماگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیستکه من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگمبه خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق استفراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم “مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید” همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است