nahid
خدايا ! كودكان گل فروشت را مي بيني؟
مردان خانه به دوش، زنهاي عشق فروش ، انسانهاي آدم فروش ، همه را ميبيني؟
مي خواهم يك تكه آسمان كلنگي بخرم...!!!
ديگر زمينت بوي زندگي نميدهد...!!!
ronak
خیلی وقت ها آدم ها، حالم را بهم می زنند
خیلی وقت ها، حوصله آدم های اطرافم را ندارم
خیلی وقت ها خسته می شوم از آدم بودن
از تظاهر کردن...
خیلی وقت ها دلم می خواهد عصیان کنم
خیلی وقت ها دلم می خواهد طرد شوم از دنیا
خیلی وقت ها............
خیلی وقت هایم زیاد می شوند.............
ronak
حالم گرفته از این شهر که آدم هایش همچون هوایش ناپایدارند
گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود ، گاه آن چنان آلوده که نفست می گیرد ...
ronak
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
...
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
آدم های ِ ساده.....
reza
هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد