گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...! گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...! نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...! ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
من مورچه ای رو مسخره می کردم که سال ها عاشق یک تفاله ی چایی بود خودم رو فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر می کردم آدمه ! با عشق به من خیانت کردی دل …
ذهن ما باغچه است ، گل در آن باید کاشت، ور نکاری گل من ، علف هرز در آن می روید زحمت کاشتن یک گل سرخ ، کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است گل بکاریم بیا تا مجال علف هرز فراهم نشود بی گل آرایی ذهن نازنین ! نازنین ! نازنین هرگز آدم ،،، آدم نشود