AmirAli
من درختت میمونم
تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی
آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات
یا قلم و کاغذ می شم واسه دلتنگیات !
fereshte
یادش بخیر
هروقت مامانمون سبزی میخرید توش حلزون و کفشدوزک پیدامیکردیم تا ی مدت باش بازی میکردیم !
ی همچی تفریحات سالمی داشیم ما دهه شصتیا
Haroon
یه وقتایی باید رفت اونم باپای خودت...!
باید جاتو تو زندگی بعضیاخالی کنی...!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه...!
ولی بدون..
یه روزی...
یه جایی...
بدجوری یادت میوفتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی...
Haroon
چرا به سلاتی؟؟؟؟
این بار تو روح آدمایی ک خیانت میکنن
تو روح اونایی ک میگن دوست دارم ولی....