یافتن پست: #از

HamidrezA
HamidrezA
سلام. من HamidrezA هستم، از اعضای جدید ... :)
1 دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 20:26
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عاشق شدن یعنی
وقتی با هم هستیم ، چیزی درونمان شكفته می شود ...
تغییر می کنیم و دنیا را متفاوت می ببینیم
این تفاوت یعنی از دریچه ی چشم های او به دنیا نگریستن - ...
و
خودمان را بیشتر دوست می داریم ،
چون لایق دوست داشته شدن توسط معشوق بوده ایم
از این منظر است که در نگاه من" عشق " برترین موهبت زندگی ست ...
" ایزابل النده "
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:53
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







گریه ام
از راه دور هم
اعصاب تو را با آرایش صورت من بهم می ریزد
گریه می کنم
و چیزی از فاصله ی دلتنگی کم نمی شود
" منیره حسینی "






دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:45
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



به این میگن ترسسسسسسسسسسس :DDDDDD
بماند که خودم یه مشت پیچو مهره رو از جیبم در آوردم و داد زدم گفتم :
یا خداااااااااااااااااا اینا از کجا اومدن:)):))
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یارو صبح اومد دم در خونمون گفت میخوایم واسه محلتون یه استخر احداث کنیم...... نیازمنده کمک های مردمی هستیم..... خیلی با حرکتشون حال کردم و رفتم یه لیوان آب آوردم واسش!!!!
اصن مونده بود چی بگه بدبخت...
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امریکاییه داشته تو رودخونه غرق میشده هی داد میزده help me یارو از اونجا رد میشده میگه احمق جون اگه جای کلاس زبان کلاس شنا رفته بودی الان غرق نمیشدی
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:29
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



وَچون دِل او بَیِه ...
دومبه! آدم لب و لوچه جه بازی کانده!!
ولی مِه قصد فَقِط خِیر بیِه .....خخخخخ
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبای اول محرم ﺗﻮ ﻫﯿﺌﺖ ﺣﺎﺝ آﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﺣﺪﯾﺚ ﺑﮕﻪ , ﯾﻬﻮ
ﮔﻔﺖ :
ﻗﺎﻝ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ:
ﺍﻟﻨﮑﺎﺡ ﺳﻨﺘﯽ!!
ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﮔﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻦ
ﺧﺐ ﻣﮕﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻧﻤﯿﮕﻦ ﺑﻌﺪﺵ؟؟
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻫﯿﺎﺕ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯿﺪﻥ ﮔﻔﺘﻦ
ﺑﯿﺎﯼ ﭘﺎﺗﻮ ﻣﯿﺸﮑﻨﯿﻢ :|
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 18:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم ، میخواهم پا جای

پایت بگذارم و مواظبت باشم ، میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …

تو فقط برای منی !نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صحبت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ،

از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت رو

عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …

شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب اشک

شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم :

یکی بود ، یکی …

بی خیال …

خلاصه اش میشود

"دوستت دارم"






دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 17:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ...♥●••

••●♥ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ...♥●••

••●♥ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ♥●••

••●♥ﻭ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺩﻝ ﺑﮑﻨﯽ♥●••

••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ...♥●••

••●♥ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﯿﮑﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﺵ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ♥●••

••●♥ﺍﻧﻘﺪ ﺭﻭﺵ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺩﻗﯿﻖ ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﻨﯽ♥●••

••●♥ﻭ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺵ♥●••

••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺁﺷﻮﺏ ﻭ ﻧﮕﺮﻭﻧﯽ ﻣﻮﺝ ﻣﯿﺰﻧﻪ،♥●••

••●♥ ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ . . ♥●••

••●♥ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ♥●••

••●♥ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺶ...♥●••

••●♥ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻭ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨه♥●••

••●♥ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﻨﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ . .♥●••

••●♥ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﯾﺶ♥●••

••●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺣﺮﯾﺼﯽ ﻭ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﻭ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ♥●••

••●♥ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺒﻪ ♥●••

••●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﻮﺽ کنی...♥●••
2 دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 17:01
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ