♥ نگار ♥
ما عشق را تا دروازه های این شهر کشانده ایم
چیزی نمانده
تاریخ
ظرافت کودتای چشمانت را
ثبت کند
قرن ها بعد
از انجماد لطیف گونه های من
در حسرت یکبار بوسیده شدن
عمر عاشقانه های بعدی را
تخمین میزنند.
این شهر ,شهید میخواهد
تا کوچه هایش ,بی نام نماند
هرکس باید دین خودش را ادا کند
ما صنعت عشق را ملی کرده ایم!
ahmad
دنبالم کن دنياي من بود يادش بخير...
♥ نگار ♥
کسي که خنجر به پشتم فرو کرد
بوي تنش آشنا بود!!
راستي…!
اين عطر را خودم برايش خريده بودم…
.
.
.
.
الکي مثلا عطرهايي که من ميخرم ماندگاريش خيلي زياده، ازين گروناس!!
O_o
♥ نگار ♥
به او گفتم « بیا تا دل شود شاد »
ولی وقعی به حرف بنده ننهاد!!
چه جای شکوه چون یارم فرشته است.!
نمی فهمد زبان آدمیزاد!!
الکی مثلاً من شاعرم و دارم ناز یار می کشم!!!! خخخخخخ