یافتن پست: #اعتراف

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم سوم دبیرستان ک بودم با این که هم نماینده کلاس بودم هم عضو شورا (فقط اون سال این منسبا رو داشتم به خدا) تو حیاط مدرسه ترقه مینداختم...ینی هیتلرم حس اون موقع های منو نداشت...تازه یه بار جلسه واسه شورا گذاشتن بعد مدیرمون خیلی عاجزانه در خاست داشت ما اینارو شناسایی کنیم منم خیلی جدی گفتم اون با من خودم پیداش میکنم...
دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 17:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم دیروز تنهایی با ماشین رفتم نون بخرم ، نون رو خریدم
اومدم سمت شاگرد نشستم
یکی دو نفر فهمیدن جریانو ! منم خواستم خیلی دیگه ضایع نشه
الکی داشبورد ماشین رو باز کردم و بستم
رفتم نشستم پشت فرمون و سریع محل رو ترک کردم !
دیدگاه  •   •   •  1392/10/21 - 16:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده به مامان گفتم :

چرا اینقد غذا بی نمکه …؟
گفت :

اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا …

گفتم هاااااا … ! اگه الان میگفتم غذات شوره میگفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه …! خواستم خودت اعتراف کنی … !

داشتم احساس پیروزی میکردم که نمیدونم چرا یه دمپایی خورد تو کمرم

دیدگاه  •   •   •  1392/10/6 - 14:41
+4
محمد
محمد
بايد اعتراف كنم آزادي واقعي يعني اين كه،

"مهم نيست بقيه به چي فكر ميكنند!!"
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:11
+4
melika
melika
چند سال پیش خونمون دزد اومد، اعتراف میکنم هیچکی مثل دزده تا حالا بابامو اسکل نکرده بود! بابام دیده دزده بچه مچس تا وسطای کوچه  دنبالش میدوئه دزدم فرار میکنه، یه لحظه دزد وایمیسه بابامم وایمیسه، بعد یهو دزده میدوئه دنبال بابام و بابامم د فرار! دزده اینقدر دنبال بابام میکنه تا بابامو میکنه تو خونه و در و میبنده!!!

آخرین ویرایش توسط melika19 در [1392/10/2 - 10:47]
دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 10:46
+6
melika
melika
اعترافه یکی از بچه ها
اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت، یه روز که طرف اومده بود عربده کشی تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام، رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو نه نگاه بم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد ، منم سه پیچش شدم ، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:34
+6
melika
melika

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:30
+5
melika
melika
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده ...ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:05
+5
melika
melika
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:00
+5
AmirAli
AmirAli
اعتراف ميكنم هنوز كه پت و مت ميبينم نميدونم كدومش پته كدومش مت
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 08:51
+3
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ